طوبـــــــــــــــــــــــــــی

بهشتی بــــــــــه وسعت انسان*(نیمه نگاهی به مباحث انسانشناسی در قالب یادداشتهای کوتاه)*

طوبـــــــــــــــــــــــــــی

بهشتی بــــــــــه وسعت انسان*(نیمه نگاهی به مباحث انسانشناسی در قالب یادداشتهای کوتاه)*

مستاجران دنیا

مستاجران دنیا(1)

اجاره نشینی ماجرای اشنایی است. بخش قابل توجهی از مردم اجاره نشین هستند. اجاره نشینی از برکات الهی است؛ چون مستاجر می داند؛ ماندنی نیست, حق ضرر زدن ندارد و اگر ضرری بزند در اخرمدت باید ضرر را جبران کند. وسایل زندگی را طوری می خرد که در جابجائی صدمه ای نبینند و اگر صدمه دیدند ارزش چندانی نداشته باشند تا غصه انها را بخورد. به همه همسایه ها خوبی می کند چون میداند بزودی از اینجا می رود ولذا خاطره ای خوش در یادها می نگارد. او امانت دار است وبرای حفظ خانه مردم که امانتی در دست اوست بسیار می کوشد. ارزانی یا گرانی زمین یا ساختمان برای مستاجر فرقی ندارد چون او مالک نیست.

مستاجر خانه را به مدت یکسال اجاره نموده, قرارداد تنظیم کرده و شهودی برای ان قرار داده است و لذا موجر حق ندارد او را بیرون کند یا اجاره بهای بیشتری بگیرد یا خانه را به دیگری واگذار نماید و ...

بکذریم, میخواهم خانه ای را معرفی کنم که همه ناچارند انرا اجاره کنند, اما این اجاره نه  قراردادی دارد و نه شهودی, هر وقت بخواهند تو را از این خانه بیرون می کنند و حق اعتراض هم نداری. فقط تو را بیرون می کنند اما اهل خانه را نگه می دارند و حتی اجازه نداری وسائل خانه را بیرون ببری!

بدتر از این, وقتی تو را از این خانه بیرون کردند مدعی تو هم هستند که؛ در این خانه چه کردی؟ چه خوردی؟ از کجا اوردی؟ و...

خانه عجیبی است؛ خانه ای که رنگ و لعاب جذابش, فریبنده و گمراه کننده است.(2)خانه ای که شمال و جنوش به هوای نفس و فریب منتهی میشود و در همسایگی شیطان قرار دارد. خانه ای که تنهائیت, دلتنگیت, سادگیت و... را از تو گرفت. خانه ای که معصومیتت را به یغما برد. خانه ای  که جایگاه حقیقی و ابدی ات را از یاد تو برد. خانه ای که هچون ماری سمی(3) در اوج تماشای خط و خال زیبایش, تو را نیش زد و زهر الودت ساخت. خانه ای که هر چه بیشتر به طرف جاذبه هایش رفتی, بیشتر غرق گشتی, همچون اب دریا که که هرچه بیشتر از ان خوردی تشنه تر شدی و در اخر از تشنه لبی جان سپردی! خانه ای که هرچه سن و سالت بالاتر رفت خود را در ان محبوس تر یافتی, چون کرم ابرشمی(4) که هر چه بیشتر می تند حلقه اش تنگتر و تنگتر می شود.

آری خانه غریبی است!

...و ما مستاجران این خانه ایم. اگر فراموش نکنی که مستاجری, چه باک از دیر یا زود رفتن وترک کردن: چون آماده ای!

خوشا کسانی که در این خانه نه مستاجرند و نه مالک بلکه اسیر و زندانی اند(5)؛ و در انتظار حکم ازادی خویش, لحظات شیرینی را سپری می کنند. 

پی نوشتها در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

آب

اب زلال است و شفاف, اگر حرکت کند همه راسیراب می کند . اگر راکد بماند عکس همه را نشان می دهد.

بسیار نرم و لطیف است اما در اوج لطافت, دل سخت ترین سنگها را میشکافد.

در جریان است و ترانه شرشرش را از هیچ کس دریغ نمی دارد. در هر ظرفی که وارد شودخود را به شکل همان ظرف در می اورد. انقدر صاف و شفاف است که می توان به راحتی از این طرف انطرفش را ببینی.

اگر یخ بزند باز هم اب است نه چیز دیگری و اگر بخار شود باز به اصل خود باز می گردد.

اب با همه زیبائیهایی که دارد فقط یکی از موجودات عالم هستی است.

راستی اب چه شباهتی به انسان دارد؟

متن را دوباره مرور کن ...

مکاشفه

دیشب مکاشفه عجیبی برایم رخ داد؛ شهودی بسیار واضح و اشکار. سری که نمیتوانم در درونم حفظش کنم ناچار انرا فاش می کنم:

گفت ان یار کزو گشت سر دار بلند          جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد

مشاهده کردم در این عالم کره ای وجود دارد بنام کره ارض. این کره حرکات زیادی دارد, بیش از 14 خرکت, که با این حرکات ظریف و دقیق و حساب شده کارهای خاصی انجام می دهد؛ مثلا با چرخش خود, یک بار اهالی خود را به خوابی عمیق فرو می برد و دوباره بیدار و مشغول تلاش و کارو فعالیت می کند و با هر گردش خود یک سال بر عمر اهالی خود می افزاید و...

اما عجیب تر اینکه بر روی این سیاره موجودی زندگی می کند بنام انسان؛ موجودی که اهل بینش و دانش و اندیشه و هنر و فرهنگ است. موجودی که می تواند با فکرش همه عالم را به تباهی و نیستی بکشاند و هم می تواتد عالم را گلستان اندیشه و شور و اشتیاق نماید.

انسان موجودی است که می تواند عشق بورزد. می دانی  عشق یعنی چه؟ یعنی نهادن خود و بالا بردن همه, یعنی نفی خود و اثبات دیگران, یعنی جلوگاه رخ محبوب شدن, یعنی...

انسان موجودی است که می تواند بخندد, بگرید, و موجودی است که می تواند ظلم کند یعنی همه را فدای خود کند.

انسان می تواند با اعتقاد زندگی کند, اوصاف بسیار زیادی از انسان را دیدم که در قلب بیان نمی اید از میان این صفات معنای یک چیز را نفهمیدم و ان اینکه: انسان می تواند بر روی زمین باشد ولی ارضی و دنیوی نباشد.

تعالی

سوز گرما, نسیم را چقدر لطیف و دلنواز می کند.

تشنگی شدید در هوای گرم , اب خنک را چه گوارا و دلپذیر می نماید.

تاریکی شب ظلمانی , سپیده صبح را چه اندازه چشم نواز و امید بخش می گرداند.

و...پستیها و خستها و زشتیهای انسان, چقدر انسان را نمایان و متعالی می کند.

ادامه مطلب ...